به گزارش خبرنگار پایگاه خبری دیده بان البرز، صدیقه صباغیان در یادداشتی آورده است: البرز، سرزمینی که نامش یادآور کوههایی سربلند، استوار و گسترده در پهنهای که اقوام و فرهنگها را در خود جای داده و از هر گوشهاش صدای زندگی برخاسته است، اما همین استان، همین پهنه پررونق و پرتکاپو، در دل خود محلهها و روستاهایی دارد که گاهی نور امکانات، کمتر به آنها رسیده است.
محرومیتزدایی از مناطقی که کودکیها پشت غبار کمبودها قد کشیدهاند، از جاهایی که مادران با دستان خسته، رؤیای یک سقف مطمئن را زمزمه کردهاند و از محلاتی که جوانان در رؤیای جادهای که آنها را به فرصتهای تازه برساند، چشم به آینده دوختهاند، لذت خدمترسانی را صدچندان میکند.
در چنین شرایطی که امید به آرامی حرکت میکند و در برخی موارد از حرکت بازایستاده، کافی است نسیم همدلی به دستان پرتوان و مهربانی سپرده شود تا در قالب گروههای جهادی و خدمت رسان، آستینهای خدمت را بالا بزنند که در استان البرز سالهاست این نسیم در حال وزیدن است، گاهی در هیاهوی رسانهها و گاهی هم بیصدا و خاموش، اما همیشه زنده و جاری.
جهاد خدمت، پیش از آنکه یک «عنوان» باشد، یک «روح» است؛ روحی که هرکجا فقر و نیاز قابللمس شود، جان میگیرد و قامت راست میکند. در استان البرز نیز، این روح در چهره جوانانی دیده میشود که خستگی را از واژهنامهشان حذف کردهاند. کسانی که وقتی نام مناطق محروم میآید، آن را نه بهعنوان بخشی از یک گزارش، بلکه یک دعوت و یک فراخوان قلبی میبینند.
اینان شاید در نگاه بیرونی، ابزار کارشان ساده باشد، کلنگ، بیل، تیشه، نردبان، گونی سیمان، یا جعبه دارو؛ اما در دل این لوازم چیزی فراتر از یک ابزار نهفته است؛ ایمان به اینکه حتی احداث یک حمام کوچک داخل یک خانه نقلی هم میتواند بذر امید را در دل یک خانواده برویاند. عجیب نیست، چراکه در دل روستاهای استان البرز هنوز هم خانههایی هستند که بوی خاک بارانخورده میدهند.
و اینجاست که گروههای جهادی وارد میدان میشوند و با زدن هر ضربه کلنگ بر زمین جوانه امید را در دلها میرویانند و لبخند رضایت را بر لبها مینشانند. در چنین لحظاتی گویی خاکهای خشک و رنجدیده هم نفس راحتی میکشند. بهراستی که هیچ لحظهای بهاندازه لبخند کودکی زیبا نیست که دستانش از سرمای زندگی در چادرها کبود شده اما به خدمترسانی این گروهها ایمان دارد.
چه زیباست نفس کشیدن در هوای خانههایی که با آجرهای مهربانی بالا می روند؛ منازلی که فقط سرپناه نیستند بلکه نقش تکیه گاهی احساسی دارند. این جهادگران بارها این صحنه را دیدهاند که مادر با کلیدی که در دستانش دارد فقط درب خانه را باز نمیکند بلکه او فصل تازهای از زندگی را میگشاید.
کار گروههای جهادی محدود به ساختوساز نیست، گاهی یک چادر سفید کوچک در گوشهای از یک روستای دورافتاده، معجزهای از جنس سلامت رقم میزند. پزشکان جهادی که روزهای مرخصیشان را به جای سفر و استراحت، پای انبار دارو و کیتهای تشخیصی میگذرانند، برای مردم این مناطق چیزی بیشتر از پزشک بوده و نشانههایی از توجه هستند.
در کلاسهای آموزشی جهادی نیز، دختران نوجوانی را میبینی که با شنیدن مفهوم کارآفرینی، چشمهایشان برق میزند، پسرانی که با آموزشهای مهارتی، مسیر تازهای در زندگیشان پیدا میکنند و کودکانی که با دیدن کتابهای نو، انگار جهانشان بزرگتر میشود.
راهها، پلها، سرویسهای بهداشتی، خانههای نیازمند مرمت و مراکز فرهنگی کوچک اما پرنور، بهانههایی هستند برای یادآوری یک حقیقت بزرگ به جامعه، اینکه محرومیت پایان نیست؛ نقطه شروع هم میتواند باشد، اگر کسی دل به کار بدهد. آری، استان البرز همیشه نمونهای از همزیستی قومی و فرهنگی بوده و جالب اینجاست که گروههای جهادی هم همین تنوع را در دل خود دارند.
تصور کنید صبحی سرد در روستای کوهستانی البرز را؛ جایی که مه روی زمین نشسته و سکوتش گوشنواز است. ناگهان صدای موتور وانتها از دور میآید و مردان و زنان جهادی یکییکی پیاده میشوند. پیرمردها از پنجرهها سرک میکشند، بچهها لبخند میزنند و آرام میگویند: «آخ جووون، اومدن»؛ این جمله، بزرگترین دستاورد جهادیهاست، اینکه مردم منتظر آمدنشان باشند، حضورشان امن باشد و نبودشان خلأ ایجاد کند. خلاصه اینکه محرومیتزدایی یعنی دیدن و فهمیدن.
و چه سعادتی بالاتر از این برای یک گروه جهادی که نامشان روی دیوار خانهها نوشته نشود، اما در قلبهای مردم حک شود و زیباتر اینکه این مسیر همچنان ادامه دارد تا خانههای بیشتری گرم و روشن و لبخندهای بیشتری متولد شوند …
انتهای پیام/










